این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست

ساخت وبلاگ




ندا آمد که: خون تو برای همدردی با حسین فرو ریخت. او را به ستم می کشند.

از کشنده ی حسین سوال فرمود؛ جواب آمد: یزید ملعون، او را لعنت کن.

و آدم(ع) که اشک بر گونه هایش، از داغ حسین روان بود، چهار بار او را لعن کرد.

مجلس بعدی با حضور نوح(ع) بود.

کشتی ایشان که به نینوا رسید، طوفان درگرفت.

کشتی را در آستانه ی غرق شدن می دید.

عرضه داشت: خداوندا! در همه ی دنیا سیر کردم و به مانند اینجا چنین نهراسیدم.

جبرئیل فرود آمد و مجلس روضه برپا شد.

از حسین گفت.

از کشته شدنش...

از به نیزه رفتن سرش...

از پاره پاره شدن پیکرش...

نوح(ع) گریست.

اما می خواهم بگویم ای نوح! شنیدن کی بود مانند دیدن...

تو بالغ بودی و این ها را شنیدی و عنان از کف دادی؛ رقیه اما کودکی بود که دید پدرش را چگونه بی رحمانه لگدکوب می کنند.

تو نوح هستی برای گریه ی بسیار در عمر درازی که داشتی.

اما من از خودت می پرسم:تو نوح هستی یا آن دختر سه ساله که چهل منزل تا شام شب و روزش اشک بود و اشک بود و اشک...؟

مجلس بعدی در مجمع البحرین...

موسی(ع) و خضر(ع) و روضه ی ارباب...

هفتمین مجلس در سپاه سلیمان نبی(ع) رخ داد.

با لشکریانش از انس و جن و پرندگان در حال عبور از آسمانها، به کربلا رسیدند.

سه بار قصد عبور کردند و هر بار، باد ممانعت می کرد.

بر باد خشم گرفت؛ مرثیه سرایی آغاز گشت.

باد او را از شهادت حسین در این سرزمین با خبر ساخت.

می خواهم به سلیمان بگویم: ای پیامبر خدا! سه بار قصد نمودی و باد که به اذن خدا در فرمان تو بود، ممانعت کرد. ممانعتش نه برای جنگ بود بلکه برای ثواب کردن تو در روضه ی ارباب بود.

اما...

حسین را دعوت نمودند و از رفتنش به سمت کوفه ممانعت کردند.

نه تنها ممانعت، که او و خاندانش را مجبور به نبرد کردند.

راه دیگری غیر از جنگ برایش باقی نگذاشتند.

ارباب ما مسلم و حبیب را کشته دید.

قاسم و عبدالله را پاره پاره پیکر دید.

علی اکبر و علی اصغر را گلگون دید.

عباس را مقطع الاعضا دید.

حتی حمله به خیمه هایش را دید.

ریسمان آماده ی زجر(لعنت الله علیه) را دید که برای حرمش آماده می گشت.

خودش را قطعه قطعه کردند.

سرش را از قفا بریدند.

و حتی پس از مرگ نیز بر سر و پیکرش صدمه وارد کردند.

اما ارباب از هیچ کدام این ها خشمگین نشد.

راضیة مرضیه بود حسین...

عهدی داشت با پروردگار...



ای فدایی حسین!

به اختصار از مجالس برپا گشته در عالم، برای حسین، می گوییم.

پشت تمام این مختصرها، مجالس سنگینی بوده...

نمونه های کوچکی از آن ها را در زمان خودمان داریم.

ولی صد حیف که مجالس ما اخیرا تنها یک دهه ی محرم هست.

در هر مجلسی که پا گذاشتید محبین ارباب را فراموش نکنید.

عاشورا نزدیک است...



برداشت از این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک وبلاگ بلامانع است.
در غیر اینصورت مشکل شرعی خواهد داشت.


برچسب‌ها: این حسین کیست, فدایی حسین, عاشورا نزدیک است, عزاداری

[ دوشنبه 1392/02/02 ] [ 10:53 ] [ کربلایی حسنا ]

[ 51 نظر ]
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(38)







قدرت لایتناهی پروردگار بر این قرار گرفت که نام ارباب ما را در تمامی اعصار، بر زبان ها جاری سازد و ماتم مصیبت عظمایش را در دل تک تک عاشقانش قرار دهد.

از مجالس قبل از آفرینش آدم(ع) گفتیم و اینک چندین مجلس از مجالسی که پس از آفرینش آدم(ع)، برای سیدالشهدا(ع) برپاگشت، خواهیم گفت.

یا حمید بحق محمد...

یا عالی بحق علی...

یا فاطر بحق فاطمه...

یا محسن بحق الحسن...

یا قدیم الاحسان بحق الحسیـــــــــــــــــــــــن

این ها کلام جبرئیل بودند برای القاء نمودن به آدم(ع)...

هنگامی که حضرت آدم(ع) نام پنجمین آن ها را برد، حلقه ی اشک در چشمانش نشست.

دلش گرفت.

فرمود: این چه نامی است که وقتی بر زبان جاری ساختم دلم شکست و اشکم جاری گشت؟

آری...

کم کم مجلس اول سوگواری بر حسین شروع می شود.

جبرئیل از حسین می گوید.

از کربلا...

از مصیبتی که هر مصیبت دیگری در برابرش خرد و کوچک جلوه می کند.

از تشنگی گفت.

از لب های چاک چاک...

از بریده شدن سر از قفا...

از خیمه های سوزان...

از دخترکان و زنان بی معجر...

از به غارت رفتن حرم آل رسول(ص)...

از چهل منزل اسارت...

و آدم(ع) گریست و گریست و گریست.

مجلس دوم در سفر معراج پیامبر(ص) رخ داد.

عزیزترین عالم، جد ارباب بی کفن، در مسیر سفر خود در عرش کبریایی، وارد بهشت گشت.

حوریه ای که از میان سیب دو نیمه شده ی بهشتی بیرون آمده بود، ناله سر داد و نوحه سرایی آغاز نمود و گفت: من از آن فرزندت حسین هستم که ستمکارانه به شهادت می رسد.

پیامبر(ص) و جبرائیل امین ناله سر دادند و گریستند.

مجلس سوم، مجلس دو برادر است.

دو سبط پیامبر(ص)...

به هنگام شهادت امام حسن(ع)، بدن ایشان بر اثر سم، به رنگ سبز درآمده بود.

حسین برادر را در آغوش گرفت.

به مانند ابر بهاری اشک می ریخت.

از او درباره ی این وضعیت سوال فرمود.

برادرش جواب داد: جد ما رسول خدا راست فرمود هر آنچه را که در مورد من و تو وعده داده بود.

شبی که در معراج به بهشت رسید، دو کاخ به رنگ زبرجد سبز و یاقوت سرخ دید و از جبرئیل پرسید: این دو کاخ از ان کیست؟

جبرئیل شرم داشت از سخن گفتن...

با سوگند دادن پیامبر(ص) لب به سخن گشود: کاخ سبز از آن حسن است که با زهر به شهادت می رسد و رنگ بدنش سبز می گردد و کاخ سرخ برای حسین است که سرش را از قفا می برند و رخسارش به خون گلویش آغشته می گردد.

در این هنگام مجلس سوم به اوج خود رسید.

دو برادر در آغوش یکدیگر می گریستند.

حسن صدا می زد: لایوم کیوک یا اباعبدالله...

حسین تن سبز گشته ی برادر را می دید و بغض خود را فرو می خورد...

حسن از صورت خونین برادر می گفت.



ای فدایی حسین!

از ابتدای وجود موجودات، مجالس عزاداری بر اهل بیت و علی الخصوص برای ارباب بی کفن برپا گشت تا من و تو از این مکتب درس ها بیاموزیم.

امروز باید ببینیم تا کنون، در کوله بار محبت به اهل بیت، چه جمع نموده ایم و چه چیزها را از دست داده ایم.

شاید فرصتی نباشد.

شاید دهه ی اول محرم آینده، برای ما دیر باشد.

باید برای شیب الخضیب، خد التریب ، بدن السلیب، راس المرفوع، ارباب عالمین، حسین(ع) فدایی باشیم.

عاشورا نزدیک است...



برداشت از این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک وبلاگ بلامانع است.
در غیر اینصورت مشکل شرعی خواهد داشت.


برچسب‌ها: این حسین کیست, فدایی حسین, عاشورا نزدیک است, عزاداری

[ شنبه 1391/12/05 ] [ 13:38 ] [ کربلایی حسنا ]

[ 34 نظر ]
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(37)








باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

بارها این بیت را شنیده ایم و با خود زمزمه نموده ایم.

اما آیا نوحه سرایی و مجالس عزاداری سیدالشهدا به عصر حاضر برمی گردد؟!

می خواهم برایت از مجالس سوگواری بر حسین بگویم.

می خواهم بدانی ما وارثان گریه کنندگان بر حسین هستیم.

آن گریه کنندگانی که حتی پیش از آفرینش آدم(ع)، در عزای حسین گریسته اند.

می دانی اولین مجلس سوگواری بر اربابمان چه زمانی برقرار شد؟

اراده ی خداوند بر این قرار گرفت که حسین را شهید در خون تپیده ی دشت نینوا قرار دهد.

قلم آن را بر لوح نگاشت.

لوح و قلم ماتم زده در غم فرو رفتند.

مجلس دومی هم بود که قبل از آفرینش آدم(ع)، پیرامون عرش الهی برپا شد.

" و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة "

" قالوا اَ تجعل فیها من یفسد و یسفک الدماء "

خداوند به فرشتگان وعده ی جانشینی را داد که در زمین قرار خواهد داد.

فرشتگان گفتند: آیا کسی را می آفرینی که خلاف کند و خون ها بریزد؟

ملائکه در دلشان آشوب بود.

شهادت حسین را دیده بودند.

غمگین و ناراحت بودند از آفرینش جانشینی که در زمین، خون خدا را بر صحرای کربلا جاری سازد.

لیکن خداوند فرمود:

" انی اعلم ما لا تعلمون "

و چه بود آن چیزی که خداوند می دانست و ملائکه نمی دانستند؟

آری...

وارث امامت...

خاتم الائمه...

سلاله ی پاک زهرا(س)...

مهدی صاحب العصر و الزمان(عج)

کسی که انتقام خون های به ناحق ریخته ی عاشقان حقیقی پروردگار را خواهد گرفت.



ای فدایی حسین!

هنگامی که اجسام بر حسین نالان و گریانند و شور وصف ناشدنی در تمام ذرات عالم برپاست، چه جای تامل و تفکر است برای اشک من و تو که نور حسین را با خود حمل می کنیم؟

من و تویی که شدیم احسن مخلوقات و خداوند فرمود: " فتبارک الله احسن الخالقین "، باید غم دلمان در سوگ اباعبدالله، افزون تر از ملائکه ای باشد که با شنیدن مصیبت اعظم اسلام، بر صورت خود به نقل از زیارت ناحیه، لطمه وارد می کنند.

من و تو باید اشک بریزیم و فقط نه اینکه اشک بریزیم.

من و تو باید برای کسی که خداوند منتقم قرارش داده، آماده شویم.

حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود.

فرزند خلف حسین، هم مجلس جدش را می خواهد هم لبیک گفتن گریه کنندگان ارباب را برای یاری دین خدا...

بیایید جهان را برایش همچون توس کنیم نه همچون کوفه...

توسی که مشتاق رضا(ع) بود؛ نه کوفه ای که حسین کُش بودند.

عاشورا نزدیک است...



برداشت از این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک وبلاگ بلامانع است.
در غیر اینصورت مشکل شرعی خواهد داشت.


برچسب‌ها: این حسین کیست, فدایی حسین, عاشورا نزدیک است, عزاداری

[ پنجشنبه 1391/11/05 ] [ 1:37 ] [ کربلایی حسنا ]

[ 11 نظر ]
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(36)







« نَفَسُ المَهمُوم لِظُلمِنا تَسبیحُ »

رقت قلب و گریه بر حسین چند گونه است که یکی از آن ها، اندوه قلبی و در دل گریستن می باشد و پاداشش تسبیح گفتن نفس انسان است.

دردمند شدن دل هم رقت قلبی است بر ارباب بی کفن...

اصلا دلی پیدا نمی شود که از حسین برایش بگویند و دردمند نگردد.

مگر می شود از مصیبت حسین بگویند و دل دردمند نگردد؟

مگر می شود چشمان عباس را تجسم کرد و دل به درد نیاید؟

مگر می شود مادر سادات بیاید و ابوفاضل را در بیابان کربلا در آغوش بگیرد و صدای اخا ادرک اخا بعد از سال ها ارباب گفتن، بلند شود و دل شنونده به درد نیاید؟

و چه زیبا فرمودند که هر دلی برای غم ما به درد آید هنگام جان سپردن به او نشاطی دست می دهد که همواره در دلش موج می زند تا در کنار حوض کوثر به ما ملحق شود.

شاید بارها برایت پیش آمده باشد که برای مصیبت ارباب، اشک در چشمت حلقه زده باشد.

این حلقه ی اشک، حلقه ی وصلی است با خدا که موجب رحمت الهی می گردد.

جریان یافتن قطرات اشک از دیدگان، هر چند به اندازه ی پر مگسی باشد موجب بخشیده شدن گناهان است هر چند به اندازه ی کف دریا باشد.

ریزش قطرات اشک از دیدگان به فرمئده ی امام صادق(ع) ویژگی خاصی دارد و آن هم این است که اگر قطره ای از این اشک در دوزخ فرو می چکید، آتشش را فرو می نشاند.

گریستن به طوری که اشک بر رخسار و محاسن و سینه جاری گردد، همه ی جنت را بر گریه کننده واجب می کند.

نالیدن و شیون کردن و تا سر حد مرگ گریستن، مرحله ایست که در ایام سوگ ارباب به مراتب بیشتر دیده می شود.

امام صادق(ع) در دعایش فرمود: خداوندا، بر این شیون هایی که از برای ماست، رحمت فرست.

چگونه می شود که زهرای مرضیه(س) هر روز در سوگ حسین چنان ضجه می زد که پدرش او را آرام می نمود، ولیکن نوکران آستان عشق در ضجه زدن جانب رعایت را در پیش گیرند؟

به هنگامی که ابوذر مردم را از کشته شدن حسین، آگاه نمود، گفت: اگر بزرگی و سختی این مصیبت را درمی یافتید، چنان می گریستید که جان می دادید.

زاری نمودن سوزناکانه در غم ارباب دیگر توصیف ندارد.

به زعم من چنین حالتی یک عرفان خاص است.

غمی که در دلت می نشیند به اوج می رسد و تو را همانگونه که اشک می ریزی به فکر فرو می برد.

تو را به صحرای کربلا می کشاند.

چشمانت را می بندی و با ذهن خود تجسم می کنی.

علی اصغر شش ماهه را می بینی که به روی دست پدر غرق در خون است.

دخترانی را می بینی که دست بر سر گذاشته اند بلکه حجاب خود را کامل کنند.

مادری را می بینی که در غم فرزند مبهوت به گهواره ای خیره مانده...

و هزاران مصیبت را می بینی و از دیدن این مصیبت ها دیگر جانی برایت نمی ماند، جز اینکه ناله ی سوزناکانه سر دهی.

بر سر و صورت زدن در غم حسین از روز عاشورا آغاز شد.

زینب کبری(س) بر صورت زد.

فرشتگان بر صورت زدند.

در مجلس یزید، عبدالله بن عمر پس از شنیدن کشته شدن حسین، به صورت زد.

و این نوع عزاداری ادامه یافت تا در حال حاضر نیز در مجالس عزاداری اباعبدالله، بر سر و صورت زدن ادامه دارد.

در روایات آمده که حتی همانند شدن با گریه کنندگان بر حسین نیز پاداشش بهشت حسین است.

اما برایم غریب است که چگونه می شود دلی را چنان قساوت در برگیرد که با شنیدن مصیبت های شهید مظلومی شعله ور نگردد. آن هم مصیبتی که ناله ی شکیبایان را بلند نموده و چه نمونه ای بهتر از خواهر داغدیده ی ارباب...

تا کنون برایت اتفاق افتاده که از شدت گریه، اشک چشمت خشک شده باشد؟

گریستن بدون اشک را می گویم.

چقدر سخت است.

و چنین حالیت برای بانوان کربلایی پس از بازگشت به مدینه، پیش آمد و همچنان که اشک هایشان خشک شده بود، به سوگواری می پرداختند.

در روز عاشورا بسیار دیده می شود که عزاداران، چنان می گریند که در آن روز از خوردن و آشامیدن باز می مانند.

امام صادق(ع) به فردی که چنین حالتی را در غم حسین داشت، رحمت فرستاد و پاداش این گریستن را از واپسین لحظات زندگی تا فرارسیدن روز رستاخیز برشمرد.

من هم بعد ها برایت خواهم گفت.



ای فدایی حسین!

هر کدام از ما بستگی به حالات و لحظات خودمان، هر دفعه در یکی از مراحل رقت قلب و ناله و گریه بر حسین قرار می گیریم.

گاهی می شود که بلند ناله سر می دهیم.

گاهی در حالت بکاء...

گاهی بر سر و صورت زنان...

گاهی هم در حالتی که به زعم من عرفانی است.

لیکن به هر قِسم که باشیم بعد از اتمام آن حالت چگونه ایم؟

آری...

گناهان هر چند به اندازه ی کف دریاها باشد، با گریستن بر حسین بخشوده می گردد.

اما آیا گناهان آن کسی که اشک می ریزد و بعد از آن در تلاش برای حفظ این سلامتی از گناه نیست هم بخشوده می گردد؟

عاشورا نزدیک است...



برداشت از این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک وبلاگ بلامانع است.
در غیر اینصورت مشکل شرعی خواهد داشت

برچسب‌ها: این حسین کیست, فدایی حسین, عاشورا نزدیک است, قتیل العبرات

[ یکشنبه 1391/10/03 ] [ 10:50 ] [ کربلایی حسنا ]

[ 15 نظر ]
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(35)






مصیبت بزرگی که در اسلام، بزرگتر از آن وجود ندارد، اشک ها را بر دیدگان روان ساخته...

هر لحظه با حسین و به یاد حسین بودن، بدون اشک محال است.

از دلایل بیرونی گریستن بر حسین می گوییم.

هر چیزی که به ایشان منسوب باشد، موجب اشک بوده و هست.

میخ هایی که برای کشتی نوح نبی از عالم بالا آوردند، یک به یک به بدنه ی کشتی زده شد.

نوبت به 5 میخ آخر رسید.

جبرئیل هر کدام از میخ ها را منسوب به یکی از آل عبا کرد.

حضرت نوح وقتی میخ پنجم را به دست گرفت، آن را خونی یافت.

در این هنگام جبرئیل فرمود: این میخ منسوب به نام حسین است.

از شما می پرسم:

آیا میخی که منسوب به حسین شود، خونین می گردد ولی بدن ما که قطعه ای از نور حسین را دارد و برایت گفتم که این نور در دل ماست، خونین نمی گردد؟

هنگامی که وسایل شادمانی و سرور حسین، موجب ناراحتی و اندوه است، آیا عزایش دل هر آزاده ای را خون نمی کند؟

می پرسی کدام وسایل سرور؟ کدام شادی؟

برایت می گویم:

حوریه ای که برای حسین است در بهشت می گرید.

جامه ی عید حسین، باعث گریان شدن پیامبر شد.

گشایش گری و پیروزی حسین در صفین، باعث گریه ی علی(ع) شد.

بازی کردن و غذا خوردن ایشان اشک را بر دیدگان می نشاند.

و حتی دوران جنین بودن و ولادت و تبریک گویی برای ولادتش همراه با تسلیت و گریه و اشک بود.

فرارسیدن ماه محرم، ماه عزای حسین، غم را بر دل عاشقان ثارالله وارد می کند و اشک را جاری می سازد.

نمی دانم تا کنون در ماه محرم دقت کرده ای که هر آبی را که می خواهی بنوشی، انگار در گلویت گیر می کند؟!

وارد شدن به شهادت گاه ارباب، ناخودآگاه اشک را روان می کند.

اگر کربلا رفته ای در بدو ورود به این شهر، و در همان وسیله ی نقلیه، تا چشمت به گنبد و بارگاه اربابت افتاده، اشکت روان شده...

حتی اگر گنبد را هم ندیده باشی، غمی که این شهر با خود دارد، اشکت را روان ساخته...

اگر هزاران بار هم بروی همین است و ذره ای از این حس کم نخواهد شد.

همه ی پیامبران به این سرزمین وارد شدند و هر کدام به نحوی دچار بلا شدند و بعد از شنیدن روضه ی حسین، اشکی ریختند و با دلی پر درد از این شهر خارج شدند.

گفتم روضه ی حسین...

چقدر دلم برای روضه خواندن و سینه زنی در صحن و بارگاه حسین تنگ شده...

نمی دانم شمایی که کربلا رفته اید هم حس مرا دارید یا نه...

هر دفعه که رفتم و برگشتم، دلم پر از غم بود و دل کندن از آن بارگاه، برایم بسیار مشکل که حتی با گذشت زمان هم از این درد کاسته نمی شود.

زمین کربلا، زمین بلا و مصیبت و اندوه است.

زمینی که ام کلثوم، خواهر امام حسین(ع) را به زبان آورد که ای برادر! این زمین چقدر هراس انگیز و غمبار است.

وقتی ارباب به کربلا رسیدند، از اطرافیان نام زمین را پرسیدند.

قاضریه...

قادسیه...

نینوا...

کرب و بلا...

در این هنگام اشک از دیدگان حسین روان گشت.

"این جایگاه فرود آمدن ماست. این جا خون ما را می ریزند. کودکانمان را سر می برند. خون مرا می ریزند. خانواده ام را به اسارت می برند. یاران مرا می کشند و سر می برند. و فرومایگان، بزرگواران و آزادگان را به بردگی و غلامی می برند."

اربابم!

ای کاش مردان آزاده را برای غلامی می بردند.

امان از لحظه ای که آن ملعون قصد کرد دختر عزیزت را برای کنیزی بفرستد و اگر زینب نبود...

آری...

نام کربلا هم موجب گریستن است.

اما...

آب...

همان واژه ی غریب در روز عاشورا...

غریب نه برای کودکان حسین، چرا که سه روزی بود با این نام آشنا بودند.

با آب...

با عطش...

این واژه برای ظالمانی که از آب دادن به علی اصغر دریغ کردند، غریب بود.

"شیعتی ما ان شربتم عذب ماء فاذکرونی"

امام صادق(ع) هنگام نوشیدن آب، می گریست و می فرمود:همانا آب گوارایی را نمی نوشم جز آن که یاد جدم می افتم. چقدر یاد حسین مرا اندوهگین می کند...

و اما تربت حسین...

بوئیدن این خاک بهشتی، هر عاشقی را گریان می سازد، همانطوری که پیامبر را گریان ساخت.

وقتی که جبرئیل برای ایشان، از کربلا تربت آورد، اشک بود که از چشمان مبارکش فرو می ریخت.

ولی نعمت ما ایرانی ها هم چنین ماجرایی را داشته است.

برایش از کربلا تربت آوردند.

آن را در کف دست ریخته و بوئید؛ پس آن چنان گریست که اشک بر روی گونه هایش روان شد.

تا کنون به این جمله اندیشیده ای: او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی؟

این جمله از ارباب ماست.

سفارش می کند که با شنیدن مصیبت شهید یا غریب و یا ستمدیده ای، از مصیبت خودش یاد شود و بر او اشک ریخته شود.

تاثیر گذاری مصیبت ارباب در افراد، مختلف است که در جای دیگر برایتان خواهم گفت.

اصلا حسین جنس غمش فرق می کند...



ای فدایی حسین!

محرم رو به اتمام است.

یازده ماه باید انتظار بکشیم.

شاید زنده باشیم و شاید هم نه...

شاید تا محرم آینده، چشمانمان به بارگاه مقدس حسین روشن گردد و شاید هم نه...

شاید در همین حدی که می دانیم بمانیم و شاید هم برای دانستن هدف حسین، تلاش کنیم.

اما بیایید با هم عهد ببندیم که اشک هایمان همراه با معرفت باشد.

اشک ما به هر صورتی که باشد، چون برای حسین است خریدار دارد.

اما چه زیباست که این اشک با معرفت ریخته شود.
عاشورا نزدیک است...





برداشت از این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک وبلاگ بلامانع است.
در غیر اینصورت مشکل شرعی خواهد داشت.

برچسب‌ها: این حسین کیست, فدایی حسین, عاشورا نزدیک است, حب الحسین

[ پنجشنبه 1391/09/23 ] [ 16:22 ] [ کربلایی حسنا ]

[ 2 نظر ]
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(34)





تا کنون از منشاهای درونی اشک بر ارباب گفتیم؛ لیکن گریستن بر ارباب منشاهای بیرونی هم دارد.

باید برای این منشاهای بیرونی چشم سر و چشم دلت با هم یک صدا شوند.

دیدن شبح و سایه ی حسین در عالم اشباح و فراتر از آن در عالم قدس باعث گریه می شود.

حضرت آدم تا که در عالم ذر، شبح حسین را دید و خداوند روضه ی او را به صورت مثالی نشانش دادف به پهنای صورت اشک ریخت.

ابراهیم خلیل الله، در هنگام نگریستن به ملکوت آسمان ها و زمین، چشمم به شبح های پنج گانه ای افتاد.

به خامس آن ها که نگاه کرد، اشک ریخت.

شنیدن نام حسین دلیل بیرونی دیگریست که باعث اشک می شود.

ارباب ما فرمود: با شنیدن نام من، زن و مرد مومن بر من می گریند و من موجب اشک هر مومن و مومنه ای هستم.

به زبان آوردن نام حسین هم دلیل گریستن بر اوست.

این روزها چقدر با شنیدن نان حسین اشک می ریزی؟

چقدر با حسین حسین گفتن، دلت غمگین می شود؟

نگاه کردن بر حسین اشک آور است.

همچنان که پیامبر و امیرالمومنین با دیدن حسین به پهنای صورت اشک می ریختند؛ گویی مصیبت های حسین را که در صحرای کربلا بر او وارد می شود را با چشم می دیدند.

دلیل بیرونی دیگری که باعث اشک بر حسین می شود...

دلم نمی آید بگویم نکند کسی باشد که کربلا نرفته باشد و بخواند.

بخواند که با نگاه به ضریح زیبای ارباب، ناخودآگاه اشک ها چون سیلاب روان می گردد.

چقدر دلم تنگ حرم شده است.

این روزها چراغ سرخ رنگی به نشانه ی عزا داخل ضریح روشن است که با دیدنش می خواهی به فریاد واحسیناه سر بدهی و بر سر و سینه بزنی.

چه کسی می تواند پایین پای ارباب، درست همان قسمت شش گوشه را بنگرد و اشک نریزد؟

هر که هم که ندیده است، آنقدر وصفش را شنیده که ندیده هم اشک می ریزد.

نمی دانم برای کدام گروه دل بسوزانم.

برای آنان که رفته اند و دیده اند و هر لحظه چون شمع در عشق پروانه ی هستی بخش خویش می سوزند، یا آنان که هنوز به انتظار نشسته اند تا ارباب گوشه چشمی کند و کربلایی شوند و آن ها هم به خیل سوختگان عشق بپیوندند؟

بوسیدن و در آغوش گرفتن حسین، یکی از دلایل بیرونی اشک بر اوست.

پیامبر حسین را بوسه باران می کرد.

او را در اغئش می کشید و انگار که دیگر او را نخواهد دید، از چشمان مبارک خود قطرات اشک را فرو می ریخت.

حسین با زبان کودکانه ی خود می پرسید: این بوسه ها و اشک ها برای چیست؟

حسین همان روزها فهمید دلیلش چیست و در عاشورای سال 61 به چشم خود دید که جایگاه بوسه های پیامبر چگونه اماج تیر و نیزه و شمشیر می شود.

ارباب ما حسین، آن روزها نظاره کرد که پدربزرگ پیشانی اش را بوسه می زد و در عاشورا دید چگونه با تیر دستش را به سر می دوزند و سنگ بر پیشانی اش می زنند.

ارباب ما حسین، آن روزها نظاره کرد که پدربزرگ قلب او را می بوسد و در عاشورا دید که سه شعبه ی حرمله قلبش را تکه تکه می کند.

ارباب ما حسین، آن روزها نظاره کرد که پدربزرگ بر لب و دندانش بوسه می زند و در عاشورا دید که لبهایش از عطش خشکید و در مجلس یزید و ابن زیاد با خیزران دندانهایش را خرد کردند.

ارباب ما حسین، آن روزها نظاره کرد که پدر بزرگ مکرر زیر گلویش را می بوسد و اشک می ریزد و در عاشورا...

نه!

این بار زیر گلوی حسین را رها کردند.

به قفایش حمله بردند و ...

12 ضربه...

خنجر نمی برید.

انگار خداوند هم دلش نمی خواهد کار حسین تمام شود.

عزرائیل را که برای قبض روح فرستاد، احساس عجز کرد و برگشت.

دلم می دانی چه می گوید؟

خداوند هم برای قبض روح حسین طاقت نداشت.

اما ضربه ی دوازدهم...

بر اثر ضربات قبلی خنجر کند شده...

اینک موقع بریدن سر، خنجر آزاردهنده می برد.

سر را ناصاف می برد.

شبیه کنگره...

یا حسین!

بعدها وقتی خواستند سر را به نزد یزید بفرستند، ابن زیاد دستور داد آن را مرتب نمایند.

مقراض آوردند.

واحسیناه!

اهل معنا گرفتند آن چه را که می خواستم بگویم.

سر را بریدند و رفتند.

بدن را تا توانستند زخم زدند.

دلم می گوید در عالم بالا، لب های پیامبر رحمت با هر اثر ضربه ی شمشیر که بر حسین می خورد، زخم می شد؛ گویی که این ضربات بر لبان حضرت ختمی مرتبت می نشیند.

شب بود و زینب آمد و باز هم لحظات عاشقی...

هر چه بر بدن حسینش نگریست جایی را ندید تا ببوسد.

یادش آمد که مادر وصیت کرده در کربلا زیر گلوی حسین را ببوسد و او اکنون می خواست به بهترین وجه ممکن چنین کند.

لب های خود را به روی رگ های بریده گذاشت.

الله اکبر...

موهای خود را به خون گلوی حسین آغشته نمود.

با تمام ناتوانی خود بدن را کمی بالا آورد و فرمود:

اللهم تقبل هذا القربان.



ای فدایی حسین!

در این روزها بسیار دیده می شود که مردم نذورات خود را بین هیئات و دسته جات تقسیم می کنند.

یکی از این نذورات قربانی کردن گاو و گوسفند و شتر است.

قبل از نوشتن این مطلب، در خیابانی قرار بود گاوی سر بریده شود.

ایستادم.

دست و پای حیوان را بسته بودند.

قصاب با چاقویی تیز سر او را برید.

از داغی خون حیوان و سردی هوا، بخاری از گلویش بیرون می آمد.

متعجب بودم که چرا حیوان دست و پا نمی زند.

دیدم چندین نفر دورش را احاطه کرده اند.

بعد از کمی طناب ها را بریدند و حیوان چنان و دست و پایی می زد که هر کس در اطرافش بود ضربه اش به او اصابت می کرد.

بعدش را هم ندیدم که پوستش را می کنند و دست و پایش را جدا می کنند و ...

لحظه ی بریدن سر حیوان در ذهنم لحظه ی بریدن سر ارباب مجسم شد.

با خنجری که کند شده...

آن هم از قفا...

دردی که حیوان می کشید و صدا می زد لحظه ای را برایم مجسم کرد که ارباب ما هم چقدر درد می کشید ولی آرام بود و زیر لب از خدا درخواست می کرد از او راضی باشد.

دست و پای بسته ی حیوان که موجب عدم تحرک او می شد دلم را خیلی ریش کرد.

در ذهنم ارباب را تجسم کردم.

چنان بر سینه اش نشسته بود که نفس بالا نمی آمد و دست و پای ارباب تکان نمی خورد.

وقتی هم که دست و پای حیوان را گشودند و ناگهان شروع کرد به جان دادن به یاد لحظه ای افتادم که آن ملعون سر را برید و بلند شد.

همه اش جلوی چشمم مجسم می کنم که ارباب چگونه دست و پا زد؟

آخر بعد از بریدن سر، به دلیل فواره زدن خون از رگ های گردن به ناگاه گردن بالا می آید و محکم به زمین می خورد.

یا الله!

با حسین ما چه کردند؟

او را به مراتب شدیدتر از سر بریدن یک حیوان، سر بریدند.

و او را به مراتب شدیدتر از جدا کردن دست و پای حیوان، مثله کردند.

انگشتر را با انگشت بردند.

آیا به راستی نباید بر چنین مصیبت هایی اشک ریخت؟

عاشورا نزدیک است...




برداشت از این مطلب با ذکر نام نویسنده و لینک وبلاگ بلامانع است.
در غیر اینصورت مشکل شرعی خواهد داشت.

برچسب‌ها: این حسین کیست, فدایی حسین, عاشورا نزدیک است, قتیل العبرات

[ شنبه 1391/09/04 ] [ 16:35 ] [ کربلایی حسنا ]

[ 5 نظر ]
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست(33)




از اشک و بکاء بر ارباب می گوییم.

از گریه های آگاهانه گفتیم و اینک رسیده ایم به اشک هایی که بی اراده جاری می شود.

می خواهم تو را به حیرت وادارم.

می خواهم بعد از این همیشه و هر جا و برای هر کس و هر چیز که اشک ریختی، حسین را احساس کنی.

تمامی اشک هایی که به هر دلیلی می ریزی و هر غم و اندوهی که بر دلت می نشیند، بازگشتگاهش حسین است.

پس تو بی آنکه بدانی برای حسین می گریی.

تو اگر محب حسین باشی، حتی اگر او را نشناخته باشی، نامش زیبایش را که بشنوی بی اختیار گریه می کنی.

نام حسین با غم و اندوه همراه شده...

مگر نه اینکه از ابتدای خلقت تا کنون، بر هر کسی و هر چیزی که نام پنج تن را بردند وقتی به اسم ارباب بی کفن رسید، دچار حزن و اندوه گشت؟

حتی اگر ندانی که این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست...

حتی اگر با اربابت احساس نزدیکی نداشته باشی...

حتی اگر به صدای ناله ی دیگری، اشک در چشمانت ننشیند...

حتی اگر از ارباب حقی به گردنت نباشد...

و حتی اگر صفات نیک حسین را ندانی، آیا با شنیدن نامش اندوهگین نخواهی شد؟

حســـــــــــــــــــــــــــــــــین

دلم می گوید:

حسین جزئی از اسم اعظم است.

مرا برای چنین سخنی مواخذه نکنید.

نام حسین با دل ما چنان بازی کرده و ان چنان کلید مشکل ها گشته که من نمی توانم چیزی جز این را متصور شوم که حسین جزئی از اسم اعظم است.

یزیدیان کشتند و غارت کردند و به اسارت بردند.

همه اشان کینه ی آل علی را در سینه داشتند.

می کشتند و شعر می خواندند که این روز به جای روز بدر...

اما نام حسین چیست که حتی چنین کینه توزانی را به گریه وامی دارد.

یزید می گرید.

شمر و عمر بن سعد و ...

همه می گریند با اینکه کینه ی حسین در دل دارند.

شاید بخواهی بدانی سر منشا چنین گریه ای چیست؟

شاید پیش خود بگویی مگر می شود او را بکشند و بر او بگریند.

آری می شود و من چنین شدنی را برایت متصور می شوم.

تصور کن با شخصی خصومتی داری و او را دشمن می داری.

برای این دشمنت حوادث تلخی رخ داده که دل هر انسانی را به درد می آورد.

آیا تو بر مصیبت های وارده بر او اندهگین نخواهی شد؟

حال که اعظم مصیبت ها مصیبت حسین است، پر بیراه هم نیست که یزیدیان با دل پر کینه، برای کسی اشک بریزند که او را کشته اند و بر او مصیبت های بسیاری وارد کرده اند.

هم اینک از تو می خواهم تا با خواندن مصیبت ها یی که در پی می آید به هیچ عنوان اشک نریزی!

ببین می توانی.

اگر نتوانستی همین جا عهد ببند تا می توانی بر حسین اشک بریزی چرا که او تنها کسی است که مستحق این دانه های الماس است و بس...

مصیبت های ارباب شمارش ندارند.

من هم نمی خواهم برایت از مصیبت مشک و عباس بگویم.

نمی خواهم از علی اکبر و قاسم بگویم.

نمیخواهم از گوش و گوشواره و انگشت و انگشتر بگویم.

از صورت کبود هیچ نمی گویم.

من از کسی برایت می گویم که دم مظلوم حسین است.

از کسی که او را نهر کردند.

من الاذن الی الاذن...

از طفل رضیع صغیر ارباب...

علی اصغر، سند مظلومیت ارباب است.

اگر بپذیریم که تمامی مصیبت های وارده بر حسین حقش بود، هیچ گاه نمی توان پذیرفت که طفل 6 ماه ای را که نه زبان سخن گفتن دارد و نه قدرتی برای جنگیدن را با سه شعبه ی مسموم سر ببرند.

نمی شود پذیرفت که از آب دادن به طفلی که مرگش حتمی است، دریغ شود.

حداقل نمی توان قبول کرد که او را با سه شعبه بزنند.

تمامی مصیبت های ممکن بر ارباب وارد گشت.

با تمامی این دردها و غم ها به میدان نبرد آمده...

صورتش چون خورشید تابان می درخشد.

هزار و پانصد زخم بر پیکرش نشسته...

سرش عمود خورده و دلش از زخم سه شعبه، تکه تکه شده...

غم و اندوه اهل خیام امانش را بریده...

دیگر بعد از عمو عباس، صدای العطش از خیمه ها نمی آید.

اما حسین تشنه است.

چشمانش همه جا را چون دود می بیند.

لبانش چون دو چوب خشک است که چاک چاک گشته و خون در بین چاک ها مانده است چرا که سه روز آب نخورده و آنقدر زخم برداشته که دیگر از بین این چاک ها خونی بیرون نمی زند.

در چنین حالتی است که دشمن با شمشیر به سراغ حنجرش می رود.

می کوبد.

آری...

او سر ارباب را با کوبیدن شمشیر از قفا جدا می کند.

حال از تو می پرسم.

آیا توانستی با خواندن این مصیبت ها، اشک نریزی؟

نتوانستی.

من تو را می بینم که حتی صدای ناله ات و هق هق گریه ات بلند است.

پیشگو و جادوگر نیستم و می دانم که دلت می خواهد بدانی از کجا چنین با اطمینان خاطر می گویم تو گریه کرده ای.

باشد؛ برایت می گویم.

آیا مگر می شود چون عمر بن سعدی که حسین را کشته و کینه ای شدید از او دارد که دستور می دهد بر بدنش اسبان تازه نعل زده شده بتازند، بر حسین گریه کند و تو...

تو که معشوقت حسین است...

تو که چشمانت در اثر گریه های این روزها نورش کم شده...

تو که چهره ات جای لطمه های عزاداری است و سینه ات مهر نوکری خورده...

تو که حسین را شناخته ای...

و تو که در دلت جز حسین نیست...

مگر می شود شمر لعین سر اربابت را ببرد در حالیکه می گرید ولی تو با تمام این تفاسیر، گریه نکنی.

به خدای حسین قسم که نمی شود.



ای فدایی حسین!

روزهای اشک است.

روز های غم و اندوه حسین و خاندانش...

تو با شنیدن نان حسین باید بگریی.

با دلیل و بی دلیل باید اشک بریزی.

گریستن بر حسین اصلا دلیل نمی خواهد... دل می خواهد.

آن هم دلی که مست حسین است.

اگر بر قلب ما دست نمی گذاشتند باید با شنیدن این بلایا، آن هم بر کسی که تمام زندگی ماست، جان از بدنمان مفارقت می کرد.

وگرنه اشک که چیزی نیست...

خون گریستن هم کم است.

مصیبت حسین اعظم مصیبت هاست و هر اشکی به هر دلیلی به غم حسین بر می گردد.

پس از این لحظه به هر دلیلی اشکت روان گشت بدان که منشا آن، مصیبت حسین است.

عاشورا نزدیک است...
 
 

یاحسین...
ما را در سایت یاحسین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdi mahdi1378 بازدید : 300 تاريخ : شنبه 10 اسفند 1392 ساعت: 21:29